تامّلات

تاملات یک آدم معمولی

تامّلات

تاملات یک آدم معمولی

تاملاتم را اینجا می نوسیم از این جهت که شاید دغدغه ای مشترک وجود داشته باشد و این اندیشه های نپخته راه را برای اندیشیدن افراد دیگری باز کند و البته به امید روزی که این پراکندگی و نپختگی را بتوانم جمع و جور کنم و تاملات به شکل اندیشه های منقح درآیند. ان شا الله

بایگانی
آخرین مطالب

معقول و معقولات

دوشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۳، ۰۱:۲۰ ق.ظ

معقول چیست و علم ما به معقولات چگونه است؟

کافیست اندکی به واژگانی که اغلب به کار می بریم دقت کنیم: انسان، حیوان، درخت، سنگ و ... . همه این واژگان قابلیت صدق بر کثیرین دارند. درخت واژه ای است که بر هزاران شی خارجی اطلاق می شود. اولین سوالی که پیش می آید اینست که آیا ما در ذهنمان تصویری از درخت داریم؟ اگر پاسخ مثبت است آیا این تصویر در بین همه انسان ها مشترک است؟

گفته اند که کلی یا معقول را ذهن انسان در فرآیند انتزاع می سازد یعنی صور محسوس را به صور متخیل تبدیل می کند سپس وجه اشتراکشان را می گیرد و صورت معقول می سازد.(1) اما اگر صور محسوس و ماده خام دو ذهن با یکدیگر متفاوت باشد آیا نتیجه متفاوت خواهد شد؟

کلیات خمس نتیجه تلاش منطق دانان برای توضیح این تشابه است. ذاتی آن چیزی است که توضیح دهنده تشابه در یک کلی است و عرضی توضیح دهنده اختلاف موجود در بین افراد کلی است. افراد یک کلی در ذاتیات اشتراک دارند و در عرضیات می توانند اختلاف داشته باشند.

از اینجا می توان فهمید ذهن در عمل انتزاع کشف ذات می کند و از طریق ذاتیات یک دسته از اشیاء پی به کلی مربوط به آنها می برد. اما جالب تر اینجاست که منطقدانان اندکی بعد در مبحث تعریف اذعان می کنند که پی بردن به ذاتیات اشیاء کار مشکلی است. اما این یعنی ما بسیاری از کلیات را به کار می بریم بدون اینکه بدانیم دقیقا چه وجه اشتراکی دارند. اما مگر منشا پی بردن ما به یک کلی، همان پی بردن به ذاتیات آن نیست؟ البته می توان از زبان نیز کمک گرفت. یعنی کودک در مراحل یادگیری زبان، با کلیات از طریق والدینش آشنا می شود و کاربرد آنها را یاد می گیرد. شاید باید پذیرفت که کودک بسیاری از کلیات را به ارث می برد نه اینکه آنها را خود انتزاع کند. به همین جهت در بسیاری موارد پیش از آنکه یک انتزاع تمام عیار در ذهن فرد انجام شود لفظ کلی را یاد می گیرد و بدین جهت اغلب کلی هایی که در سخن بکار می برد با ذاتیات آنها آشنا نیست و نمی تواند آنها را تعریف کند.

اما در صورت پذیرفتن این استدلال باید بپذیریم که زبان در طول تاریخ همزمان که واسطه انتقال تجربیات و مفاهیم بوده پرده ای نیز بر اذهان کشیده که کنار زدن آن مشکل می نماید. و از اینجاست که رویای احیای تفکر پیشاسقراطی مطرح می شود. و باید در اندیشیدن واپس برویم نه فراپیش.

البته می توان ذاتی و عرضی را به دو گونه فهمید. یکی مقوم وجود ذهنی و دیگری مقوم وجود خارجی. به نظر می رسد منطق دانان در مبحث تعریف بیشتر نظر به وجود خارجی اشیاء دارند در حالی که اگر وجود ذهنی آنها را وجهه نظر خود قرار می دادند این مشکل پیش نمی آمد. تعریف لزوما نباید معطوف به وجود خارجی شی باشد بلکه تنها باید نزدیک کننده اذهان طرفین بحث باشد تا گرفتار مغالطه اشتراک لفظی و داستان عنب و انگور نشوند. و در اینجا تنها لازم است طرفین آنچه در ذهنشان از یک کلی می دانند ارائه دهند و نقش ذاتی و عرضی نقش همان معیار بین الاذهانی را بازی می کند و عطف به خارج در درجه دوم اهمیت قرار می گیرد. تنها نکته ای که باقی می ماند تمرین ذهنی برای تحلیل صحیح صور ذهنی است که به نظر می رسد بخشی از منطق باید بدان اختصاص یابد هر شخص بعد از خواندن منطق باید بتواند صور ذهنی اش را به درستی تحلیل کند و ذاتی و عرضی آنها را مشخص کند نه اینکه تصورش از انسان همانی باشد که قرنها پیش می فهمیدند منطق باید به شخص این قدرت را بدهد که بر اساس دانایی های موجود به تحلیل صور ذهنی اش بپردازد.

کلی را صورت مبهم ادراک جزیی نیز دانسته اند. یعنی صورت کلی آنجایی به کار می رود که ما جزیی را به درستی نمی توانیم ادراک کنیم و بخشی هایی از آن برای ما پوشیده است لذا اطلاق کلی بدان می کنیم به واسطه شباهتی که با دیگر صور ادارکی ما دارد. یعنی کلی از دانستنی و ندانستی شکل می گیرد. و اصل ادراکات جزیی هستند. از اینجا مشخص می شود که کلیات معنای مشخصی ندارند و باید از به کار بردن آنها پرهیز کرد وگرنه دچار خطا و اشتباه می شویم. و صد البته تنها ادراکات جزیی قابل اعتمادند و درباره هر چیزی غیر آن باید سکوت کرد.

البته گفته اند که انسان کلیات را پیش از آمدن به این جهان دیده است و در این جهان با تذکر آنها را به یاد می آورد. اما باز هم معمای چیستی کلی بدون جواب می ماند. ما پیش از آمدن بدین جهان دقیقا چه چیزی را دیده ایم؟ مثلا به ما چه چیزی نشان داده اند(منظور همان ادراک عقلی است) که می شود بدان اطلاق انسان کرد؟

مساله ای که می ماند اینست که الفاظی که متعلقشان کلی است دقیقا به چه چیزی دلالت می کنند مثلا لفظ انسان مدلولش چیست؟ اگر بپذیریم که کلی در خارج یافت نمی شود و در ذهن موجود است و تنها افرادش در خارج یافت می شوند لذا هر حکمی در رابطه با کلی حکمی است معطوف به تصوری در ذهن ما. و باید سعی کنیم معیاری بین الاذهانی ای برای سنجش این تصورات بیابیم چناچه ارسطو تلاش کرد با تفاوت بین ذاتی و عرضی این معیار را به دست دهد.

--------

1-استاد مطهری در شرح مبسوط منظومه کلی را اینطور تعریف می کنند.

  • احسان سالاری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی